-
جمعه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۵۴ ب.ظ

معرفی داستان کوتاه مرد اسکلتی اثر جناب آقای مهدی رضایی
بخشی از داستان:
دشت های دوسوی جاده پوشیده از برف اند، تنک، ناهموار. اینجا و آنجا خاک زورش بر برف چربیده و پهنه زمینی قهوه ای یا خاکستری لابه لای سفیدی ها خودنمایی می کند ...
چهارشنبه شب بود، مدام در رخت خواب تکان می خوردم یا بالشتم را عوض می کردم ولی اصلاً خوابم نمی برد؛ دلیلش را هم نمی دانستم، صبرکنید می دانستم امّا طوری برای خودم وانمود می کردم که نمی دانم! به خاطر همان دو هزار تومانی است که امروز صبح بعد کلاس ریاضی برروی زمین حیاط مدرسه دیدم، آن را برداشتم، یک کیک و آبمیوه خریدم و خوردم.
متن کامل داستان