-
سه شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۹، ۰۲:۲۰ ب.ظ

داماد با طعن و کنایه به نو عروس گفت:«آنجا را نوشته درۀ غیب گو.»
یک سوال بکن منتظر باش جوابت برگرده.
نوعروس کنار دره خم شد و داد زد:«مرا دوست دارد؟»
صدا برگشت:«دارد؟ دارد؟»
دماغش سوخت و یک بار دیگر سعی کرد:
«بدبختی پشت سرم هست؟»
پیش از اینکه موقوف علیه تازه از پشت سر هلش بدهد پیش بینی اش را کرد:
«پشت سرت! پشت سرت!»
برچسب ها:
داستان ۵۵ کلمه ای,
داستانک دره غیب گو,