-
سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۳:۰۴ ب.ظ

گوسفند زنده
نیمه شب روی دیوار نزدیک به تیر چراغ برق شروع به نوشتن کرد.
صدای ایست شنید.
فکر کرد مگر به ایستاده هم فرمان ایست میدهند.
خیز برداشت که فرار کند.
گلوله سربی سینهاش را شکافت، قلبش را پاره کرد و به زمین انداختش.
صبح روز بعد جنازه خونینش را زیر جمله «گوسفند زنده» پیدا کردند.
برچسب ها:
داستان ۵۵ کلمه ای,
داستانک گوسفند زنده,