-
سه شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۹، ۰۴:۱۲ ب.ظ

منتشر شده در شمارۀ 124 مجلۀ انشاء و نویسندگی:
چی گفتید آقا؟
بنیامین نوری
«در پرانتز این را بگویم که این تجربهی من نیست و حاصل درد و دل کردن با یک معلّم نگارش است.»
ساعت هفت و نیم صبح فرا رسیده، این را آلارم گوشیام هم تایید می کند. پتو را کنار می زنم و با چشمان نیمه باز می روم زیر سماور را روشن می کنم. دست و صورتم را می شویم. مثل هر انسان قرن بیست و یکمی گوشی و اینستاگرامم را چک می کنم و بعد از اینکه آب جوش می آید، یک لیوان برای خودم می ریزم و با چایی نپتون رنگ چایی دلخواهم را تنظیم می کنم. در یخچال را باز می کنم و باز هم یادم می آید که یادم رفته نان بخرم. لپ تاپ را روشن می کنم و وارد سامانه می شوم، کنار دستم یک لیوان چایی است و چند حبّه قند. دکمهَی شروع کلاس را می زنم. بچّه ها به تدریج وارد می شوند، یکی در قسمت چت می نویسد:«آقا یادتون نره دکمهی ضبط کلاس رو بزنید.» بهش می گویم:«مرسی ... همین الان فعالش می کنم.» یکی دیگر می نویسد:«چی گفتید آقا؟ صداتون خیلی بده.» کمی با وای-فای خانه ور می روم، بعد برمی گردم سر لپ تاپ و می گویم:«الان درست شد؟» بچّه ها می گویند از هندزفری استفاده کنم. هندزفری را به لپ تاپ وصل می کنم و می گویم:«الان خوبه؟ اگه خوبه همه یه مثبت بفرستید.» قسمت چت پر از مثبت می شود. می پرسم:«چرا انقدر تعدادتون کمه؟ الان فقط نوزده نفر تو کلاس هستن، مگه کلاستون سی نفر نیست.» یکی در قسمت چت می نویسد:«آقا برید تو گروه واتساپ تا بفهمید.» گوشی را برمی دارم و واتس اپ را باز می کنم. درگروه حدود چهل و پنج پیام آمده؛ چون بعضی از بچّه ها نمی توانند وارد سامانه شوند. برایشان می نویسم:«اشکالی ندارد ولی آنهایی که هستند از کلاس خارج نشوند.» این بار سامانه پر از پیام می شود، آنهایی که در سامانه هستند می نویسند:«آقا اینجوری که نمیشه! حق ما ضایع میشه.» می گویم:«پس فعلاً یه فیلم براتون می ذارم تو واتس اپ و یه تکلیف هم براتون مشخص می کنم تا از آقای حیدری بپرسم مشکل سامانه چیه.» یک فیلم آموزشی دربارهی جان بخشی به اشیاء را از اینترنت دانلود می کنم و برایشان می فرستم، سپس می نویسم:«به عنوان تکلیف، از زبان یکی از وسایل خانهتان برایم انشاء بنویسید. فعلاً خدانگهدار. سعی کنید برای کار های غیرضروری بیرون نرید.» یکی از بچّه ها در شخصی برایم نوشته:«سلام آقا ... می خواستم بگم بعضی از بچّهها میرن و انشاء ها رو از اینترنت کپی می کنن و براتون می فرستن ... تکلیف ما که خودمون انشاء هامون رو می نویسیم چیه؟» دکمهی ضبط صدا را می زنم و می گویم:«من می فهمم نگران باش! فقط حواست باشه تو این کار رو نکنی!» برایم می نویسد:«چی گفتید آقا؟ فکر کنم اینترنتتون خرابه! آخه فقط نصف ویُستون فرستاده شده.» و من ناگهان خیره می شوم به چاییای که سرد شده و دیگر نمی توانم آن را بخورم.